نام و نام خانوادگی شهید علیرضا شبانی تاریخ شهادت:5/12/1364
نام عملیات:والفجر9
محل شهادت:مریوان
مزار:شهدای دره شیخان بیرجند زندگینامه
شهید علیرضا شبانی فرزند محمد در سال 1347 در بیرجند چشم به جهان گشود دوران دبستان را در مدرسه سالک زاده به پایان رساند از همان کودکی با شهیدان سید مهدی و سید حسن رضوی اشنا شد بیشتر اوقات فراغت را با انان می گذراند سال دوم راهنمایی با جبهه و جنگ اشنا شد همراه پدر بزرگوارش برای بازسازی مناطق جنگی به سوسنگرد رفت یک ماه و نیم خدمت کرد او که عطر شهیدان به مشامش رسیده بود عشق به جهاد در دلش زنده شد به عنوان رزمنده عازم جبهه های جوانی مقاومت و استوار ساخت چنانکه فقط رضای خدا را در نظر داشت هرگز از فکر جهاد و مبارزه در میدان های نبرد غافل نبود مطیع امر ولایت بود همرزمان و دوستان خود را نیز به ان توصیه می کرد شهید شبانی همیشه با شهید فنودی همراه بود علیرضا و او در عملیات والفجر9 به عنوان بیسیم چی شرکت داشت این دو بزرگوار در ارتفاعات منطقه مریوان نماز ظهر و سپس زیارت عاشورا را خواندند انگاه با چشمان اشک الود در حالی که فریاد یا حسین بر لب داشتند به سمت سنگر فرماندهی حرکت کردند که ناگهان هر دو مورد اصابت ترکش گلوله توپ قرار گرفتند در تاریخ پنجم اسفند ماه سال 1364 به شهادت رسیدند. پیکر پس از تشعیع با شکوه در بیرجند در مزار شهدای دره شیخان به خاک سپردند.
خاطرات
اقای محمدرضا حسین زادههمرزم شهید شبانی:
علیرضا شبانییکی از بسیجیان مخلصی بود که در گردان امام موسی (ع) در عملیات والفجر9 در خدمتشان بودیم و ایشان به عنوان بیسیم چی گردان انجام وظیفه می کردند و همیشه با شهید عزیزمان فنودی که یک دستشان را در راه اسلام از دست داده بودند و از یکدیگر جدا نمی شدند.
بهترین خاطره ای که من دارم شاید 10 دقیقه قبل از شهادت برادر عزیزمان بود که در منطقه عملیاتی بودیم و قرار بود به سوی خطوط پدافند خودی حرکت کنیم و از خط عبور کنیم جهت انجام عملیات.ظهر بود برادران نهار را صرف کردند و برای نماز جماعت حاضر می شدند و لازم به ذکر است که در جایی که ما قرار داشتیم چون زمین کوهستانی بود و مساحتی که همه برادران بتوانند در نماز جماعت شرکت کنند را نداشت به همین دلیل بعضی از برادران نمازشان را به صورت فرادا خواندند.این دو مرغ عاشقی که هر دو با هم بودند«شهید شبانی و شهید فنودی»یادم هست که نمازشان را به صورت فرادا خواندند و بعد از نماز زیارت عاشورا را شروع کرده بودند گویا به ایشان الهام شده بود که می خواهند به لقاء الله بپیوندند و به سرور ازادگان ملحق بشوند بعد از مدتی از خط پیام دادن که حرکت کنیم و دیگر فرصتی نشد که این دو برادر نهار بخورند حرکت کردند با صورت بشاش و خندان ولی اشک الود که در راز و نیاز اخرین لحضات زندگیشان داشتند.همراه فرمانده گروهان حرکت کردند و بر اثر اصابت گلوله توپ و ترکش به این برادران به فیض شهادت نائل امدند.