سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
یکشنبه 91 مهر 16 , ساعت 10:27 عصر

دلتنگی‌های یک دختر شهید


وقتی تصاویر قبل از عملیات را می‌بینم دنبال «بابا» می‌گردم اما وقتی تصاویر آزادسازی خرمشهر را می‌بینم حس عجیبی پیدا می‌کنم...
به گزارش حلقه شهید علیرضا شبانی به نقل از وحدت درمیان :عکس‌های ماندگار قزوین را که ورق می‌زدم چشمم به عکس دختر نوزادی افتاد که بر روی پیش بندش «الله اکبر، خمینی رهبر» و «من فرزند شهیدم روی پدر ندیدم» حک شده بود.

با مراجعه به معاونت پژوهش بنیاد شهید و امور ایثارگران استان قزوین و به دست آوردن شماره‌ همسر شهید «جلال ذوالقدر»، با او تماس گرفتم و گفتم: در مورد آن عکسی که جزو عکس‌های ماندگار است، مزاحم شده‌ام.

«پرپینچی» همسر شهید ذوالقدر گفت که این عکس متعلق به دخترم سمیه است و حالا 30 سال دارد و ساکن شهر قزوین است.

همسر شهید ذوالقدر

بعد از صحبت‌های اولیه با همسر شهید جلال ذوالقدر، قرار مصاحبه را برای 8:30 صبح روز بعد در گلزار شهدا گذاشتیم. محل مصاحبه با دختر و همسر شهید ذوالقدر در موزه شهدا و در کنار آن عکس ماندگار بود.

«پرپینچی» همسر شهید جلال ذوالقدر در گفت‌‌وگو با ایسنا می‌گوید: اول خردادماه سال 61 دقیقا یک سال بعد از عقدمان در محضر امام خمینی (ره)، در «عملیات بیت‌المقدس» در خرمشهر به شهادت رسید. خیلی علاقه داشت قبل از شهادت تنها فرزندش را ببیند و برای آن لحظه‌شماری می‌کرد.

وقت خداحافظی به قدری در مورد فرزندمان سفارش کرد که داشتم جای خود را با او اشتباه می‌گرفتم اما به سفارشات بسنده نکرد و در میان خون و باروت نامه‌ای فرستاد که مراقبش باشم. هنوز نامه‌اش را کامل نخوانده بودم که اشک‌هایم از خبر عروجش جاری شد.

یک روز سمیه را با همان پیش‌بند به حضور امام خمینی(ره) بردیم. بعدها شنیدیم امام تا عصر در فکر این نوزاد بوده‌اند. این عکس را خودم گرفتم و می‌دانستم روزی ماندگار خواهد شد زیرا در آن تنها یادگار شهید ذوالقدر حضور داشت.11 ماه زندگی با شهید ذوالقدر عنوان بهترین روزهای زندگی من است هرچند می‌دانستم او روزی شهید خواهد شد.

خانواده شهید ذوالقدر

این عکس در بسیاری از دانشگاه‌ها نصب شده است و حتی شنیدیم که در یکی از دانشگاه‌های لبنان نیز نصب شده است.

در لحظه‌ای که سمیه راز ماندگاری عکس خود را می‌گفت، مردی در حال بازدید از موزه بود و پرسید شما با این شهید نسبتی دارید؟ دختر شهید پاسخ داد: «پدر من است». آن مرد گفت که «او در جنوب فرمانده من بود».

سمیه ذوالقدر دختر شهید ذوالقدر در گفت‌‌وگو با خبرنگار ایسنا می‌گوید: وقتی تصاویر قبل از عملیات را می‌بینم دنبال «بابا» می‌گردم اما وقتی تصاویر آزادسازی خرمشهر را می‌بینم حس عجیبی پیدا می‌کنم. من پدر را ندیدم اما در خواب او را می‌بینم و مانند سایر پدر و دخترها با هم درددل می‌کنیم. حضور پدر را در کنار خود احساس می‌کنم و برای درد دل بیشتر، شبها به گلزار شهدا می‌آیم.

جلال ذوالقدر اول مهرماه 1338 در تاکستان به دنیا آمد، اردیبهشت‌ماه 1361 داوطلبانه به جبهه اعزام شد و در روز اول خرداد 61 به شهادت رسید.
 



لیست کل یادداشت های این وبلاگ